پای در راه (شب پره)

ساخت وبلاگ

شب سرد است و زوزه ی گرگان

خواب این گاو را برآشفته

سگ این قصه مانده چشم به راه

لیک چوپان قصه ام خفته

گوسفندان اگر چه مضطربند

سر به آغوش هم نهان کردند

چشم در چشم یکدگر دارند

به سکوت طویله خو کردند

توی ذهنم پرنده ای هستم

که شب از شب گذر تواند کرد

میروم نور را ببر بکشم

یک شب از این دیار ساکت و سرد

کوه نورم، سرم در افلاک است

روی دوشم نشسته خورشیدم

توی ذهنم سترگ و پا برجام

خط کشیدم بروی تردیدم

توی ذهنم به شعر می خوانم

که مرا هیچ سد راهی نیست

در دلم ترس مرگ بوده و هست

خیر مردن "به راه بادیه" چیست؟

درد بر دوش و پای مانده به راه

بیش از اینم مجال ماندن نیست

کو حریفی که چاره ای بکند؟

آنکه دستی بگیرد از من کیست؟

نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:12 توسط شب پره (nox)| |

نوشته های پراکنده یک شب پره...
ما را در سایت نوشته های پراکنده یک شب پره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zomorod-noxo بازدید : 177 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 21:24